مرزنجوش

فرهنگ داروها و واژه نامه هاى دشوار / متن / 3 / آذان الفار(r f - lo n z) ..... ص : 3
آذان‏ الفار جنسى است از مرزنكوش و او را نيز اندر باب ميم ياد كنيم با مرزنكوش.
فرهنگ داروها و واژه نامه هاى دشوار / متن / 4 / آذان الفار(r f - lo n z) ..... ص : 3
آذان‏ الفار آذان فار مى‏نويسد: اندر آذان فار حركتى اندكست (زل 251/ 9- بهم 319). تعريف آذان‏ الفار در ترجمه صيدنه چنين است: موش حس [جزء دوم كلمه خوانده نمى‏شود. شبيه است به جير يا چين؟] و ابو صريح گويد او نباتى است كه در وقت نمو بر روى زمين گسترده يابند و شاخهاى او باريك باشد و هر شاخى از او مثلث باشد و برگهاى او خرد باشد و برگ او به گوش موش ماند بدين جهت او را آذان‏ الفار گويند و طعم و رايحه او قوتى تمام ندارد و در بوستانها بعضى رسته باشد كه سايه باشد و شكوفه او لاجوردى است و تخم او به تخم گشنيز ماند (ترجمه صيدنه، ب 8). آنچه در كنار آبها و بيشه‏ها و سايه‏ها رويد بستانى نامند. برگ او مايل به تدوير و شبيه به گوش موش و گياه او بى‏ساق و بى‏گل و بر روى زمين پهن مى‏شود و شاخهاى او سه پهلوست ... و برگ او سه قسم است (تحفه، 17). صاحب مخزن كم‏وبيش مطالب تحفه را تكرار و در تعريف آذان‏- الفار مى‏نويسد لغت عربى است به يونانى مروس اوطار و به هندى چوهه نامند.
فرهنگ داروها و واژه نامه هاى دشوار / متن / 4 / آذان الفار(r f - lo n z) ..... ص : 3
گياه‏شناسان معاصر ايران آذان‏ الفار را از فرانسه ترجمه كرده و «گل فراموشم مكن» خوانده‏اند و خلاصه تعريف‏هاى ايشان در فرهنگ معين به اين شرح آمده است «گل فراموشم مكن گياهى است علفى و پايا از تيره گاوزبانيان كه بعنوان زينت در باغچه‏ها نيز كشت مى‏شود و برخى گونه‏هاى يك‏ساله نيز دارد. برگهايش منفرد و ساده و گلهايش غالبا آبى و گاهى سفيد يا صورتى مى‏باشند و داراى آرايش گرزن هستند. در حدود 40 گونه از اين گياه شناخته شده كه همه متعلق به نواحى معتدل‏اند. ريحان داود، آذان‏ الفار».
فرهنگ داروها و واژه نامه هاى دشوار / متن / 4 / آذان الفار(r f - lo n z) ..... ص : 3
آذان‏ الفار را جمعى از مؤلفان كتابهاى ادويه مفرده مرزنجوش (مرزنگوش) دانسته‏اند و برخى در رد اين نظر كوشيده- اند. براى آگاهى از اين مطلب و ديگر مطالب مربوط به آذان‏ الفار رجوع شود به «مرزنجوش».
فرهنگ داروها و واژه نامه هاى دشوار / متن / 366 / مرزنجوش(? sujnazraM) ..... ص : 366
مرزنجوش معرب لغت فارسى مرزنگوش است و هروى در جاى ديگر (ذيل آذان‏ الفار) مرزنگوش نوشته است: آذان‏ الفار جنسى است از مرزنكوش و او را اندر باب ميم ياد كنيم با مرزنكوش (زل 23، بهم 26). ابو ريحان در الصيدنه مرز- نجوش را چنين تعريف مى‏كند المرز- نجوش ... بالعربيه العنقر ... هو مرزجوش اى اذان الفار تشبيها لاوراقه باذنه .. فشبه اوراقه باذان الفار و هو مرز بالفارسيه (الصيدنه، ب 119). و در ترجمه همين صيدنه چنين آمده است: مرزنگوش به لغت تازى مرزنگوش نقر؟؟؟ گويند و بعضى گفته‏اند او را سمسق گويند و مرد- گوش نيز گويند و معنى مرزنگوش يعنى گوش موش و چنين آورده‏اند كه از روم بيخ نبات او را ... به حضرت نوشيروان رسانيدند و مدتى او را آب دادند و تربيت كردند چون نبات او بزرگتر شد شعبه از نبات او پيش تخت نوشيروان بردند و او را به گوش موش تشبيه كرد (ترجمه صيدنه، ب 115). معهذا ابو ريحان در ذيل لغت آذان‏ الفار مى‏نويسد كه مرزنجوش غير از آذان‏ الفار است: و اما ظن بعض الناس بانها المرز- نجوش فهو خطأ و متخيّل من الاسم. فان مرز هو الفار الا ان هذه [اى آذان‏ الفار] ليست بالمرزنجوش (الصيدنه، ب 14).
فرهنگ داروها و واژه نامه هاى دشوار / متن / 366 / مرزنجوش(? sujnazraM) ..... ص : 366
در ترجمه صيدنه اين مطلب مشروح آمده است: آذان‏ الفار ... و نيز گفته‏اند در حقيقت او خود مرزنگوش است زيرا كه در لغت پارسى موش را در بعض مواضع مرزه گويند و چون مرزنگوش را معرب گردانى مرزنجوش شود زيرا كه كافى كه در لغت پارسى است چون گاف او را معرب گردانيد جيم شود چون جرجان و جوزجانان اين تقرير راست است كه تقريب جنس است اما مباينت ميان مرزنگوش و آذان‏ الفار من جهت الهيات و الخاصيات از آن روشن- تر است كه اين استدلال آن علم را باطل كند (ترجمه صيدنه، ب 8).
فرهنگ داروها و واژه نامه هاى دشوار / متن / 367 / مرزنجوش(? sujnazraM) ..... ص : 366
ابن بيطار نيز آذان‏ الفار مرادف با مرز- نجوش نيامده و با اينكه مؤلف مرزنجوش را فارسى مى‏داند اسامى عربى آن را سمسق و عنقر و حبق القتا ذكر مى‏كند.
فرهنگ داروها و واژه نامه هاى دشوار / متن / 367 / مرزنجوش(? sujnazraM) ..... ص : 366
صاحب تحفه نيز در ذيل ماده آذان‏ الفار مى‏نويسد: «ابن تلميذ در مغنى مى‏فرمايد كه اقسام آذان‏ الفار غير مرزنجوش است».
فرهنگ داروها و واژه نامه هاى دشوار / متن / 367 / مرزنجوش(? sujnazraM) ..... ص : 366
«معرب از مرزنگوش فارسى و غير اذان- الفار است چه اصلا برگ او شبيه به- گوش موش نيست.» صاحب مخزن نيز همين مطلب را تكرار و تأكيد مى‏كند كه آذان‏ الفار غير از مرزنگوش است و برگ مرزنگوش شباهتى به گوش موش ندارد. با اين‏همه صاحب اختيارات بديعى مى‏نويسد: آذان‏ الفار ... اسم مرزنجوش است و مرزنجوش به پارسى مرزنگوش گويند (اختيارات، دهخدا در حاشيه آذان‏ الفار). صاحب شرح اسماء نيز چنانكه خواهيم ديد مرزنجوش را آذان‏ الفار دانسته و مايرهوف عقيده او را تائيد كرده است: مرزنجوش و يقال له المردقوش و مرد دوش. و هو- العنقر و هو الشمس و هو حبق الفيل و هو الخرك و يسمى ايضا آذان‏ الفار (شرح اسماء العقار، ماده 236). مرزنگوش لغتى است فارسى بمعنى گوش موش‏Oreille de souris كه به يونانى‏Myos otis و به تازى آذان‏ الفار گويند و اين كلمه در عربى به مردقوش تصحيف شده و همان‏La marjoraine فرانسه است (به لاتينى(Origanum major -ana و عنقر بر وزن زرگر از اسامى عربى و شمس بى‏شك مصحف سمسق‏Samsaq است كه معرب لغت يونانى‏Sampsykhon مى‏باشد (مايرهوف، م 236). لوى نيز ظاهرا به پيروى از ماير- هوف در شرح بر اقراباذين كندى عقيده او را در مترادف بودن مرزنجوش و آذان‏ الفار تأييد كرده است و در ضمن ناگفته نماند كه مرزنجوش در اقراباذين كندى به صورت مرزنجش (بدون واو) آمده است (لوى، م 286). مرزنجوش در هداية المتعلمين كرارا به صورت مرز- نگوش ذكر شده است (ر ك: همان كتاب، فهرست داروها). مرزنگوش گرم و خشك است به درجه سوم (اغراض، 626).
فرهنگ داروها و واژه نامه هاى دشوار / متن / 368 / مرزنجوش(? sujnazraM) ..... ص : 366
آخرين نكته آنكه «مرز» كه ابو- ريحان مى‏گويد در فارسى بمعنى موش است در لغت نيامده است مگر در بعضى فرهنگها و از جمله فرهنگ نفيسى كه در آنجا بمعنى موش ضبط شده است اما شك نيست كه اين معنى را با توجه به مترادف بودن نام مرزنجوش با آذان‏- الفار استنباط كرده‏اند و اين رسم چنانكه مى‏دانيم رسم رايج فرهنگ‏نويسان قديم بوده است. نيز ر ك: آذان‏ الفار.
دائرة المعارف طب سنتى (گياهان دارويى) / ج‏1 / 160 / 438 - edoC اناغاليس(گل قرمز) L sisnevra sillaganA ..... ص : 159
در كتاب اختيارات بديعى اناغاليس، آذان‏ الفار و مرزنجوش به صورت مترادف آمده است و خواص درمانى ذكرشده مربوط به مرزنجوش مى‏باشد 7*.
دائرة المعارف طب سنتى (گياهان دارويى) / ج‏1 / 160 / 438 - edoC اناغاليس(گل قرمز) L sisnevra sillaganA ..... ص : 159
اناغالس يونانى است و آن غير از آذان‏ الفار و حشيشة الزجاج‏ 8* مى‏باشد ... آن ضد انسداد، آرام‏كننده قولنج، پاك ‏كننده رحم و ضماد رقيق آن برطرف‏ كننده خون‏مردگى زير جلد، جرب چشم‏ 9* نابينائى موقت‏ 10* غشاء غير طبيعى بر روى قرنيه‏ 11* و شبكورى‏ 12* سودمند است مقدار خوراك آن نيم مثقال و جانشين آن عرطنيثاست ... (تت تذكره 59).
دائرة المعارف طب سنتى (گياهان دارويى) / ج‏1 / 161 / 438 - edoC اناغاليس(گل قرمز) L sisnevra sillaganA ..... ص : 159
گياه را امروزه در كشورهاى عربى آذان‏ الفار النبطى، عين الجمل، زغليله، اناكاليس، لبين و در بيروت اناغاليس احمر، حشيشه العلق، قنفذه، ام اللبن، حشيشة الحلمه، و در سوريه عين قط، زهر حلمه، زغاليل و به پارسى آناغاليس دشتى، آناغالس و پيشى مى‏نامند.
دائرة المعارف طب سنتى (گياهان دارويى) / ج‏1 / 162 / اشكال داروئى: ..... ص : 161
______________________________
(1*)- قسينى، آذان‏ الفار بستانى، گل فراموشم مكن صحرائى‏Myosotis stricta Link
دائرة المعارف طب سنتى (گياهان دارويى) / ج‏1 / 162 / اشكال داروئى: ..... ص : 161
(7*)- آذان‏ الفار به چند گياه كه برگ آنها شبيه به گوش موش مى‏باشد بشرح زير اطلاق شده است. آذان‏ الفار يا آذان‏ الفار بستانى‏Myosotis stricta Link كه آذان‏ الفار اصل است، آذان‏ الفار جبلى‏Myosotis alpestris Sch ، آذان‏ الفار برى- عين الهدهدM .Palustris Lam ضمنا اناغالس را نيز آذان‏ الفار نبطى ناميده‏اند.

 

?> soap2day