دائرة المعارف بزرگ طب اسلامى / ج3 / 325 / مشخصات: ..... ص : 325
عضى گويند: اسم آزاد درخت است، مؤلف مخزن الأدويه همين تعريف صاحب تحفه را ذيل لغت زرين گياه تكرار كرده است بى آنكه يادآور شود كه آن را زرين درخت نيز نامند.
فرهنگ داروها و واژه نامه هاى دشوار / متن / 7 / آزادرخت(txard z) ..... ص : 7
آزادرخت مخفف آزاد درخت است و شيشبان نيز معرب سيسبان فارسى است چنانكه بيايد. تعريف آزادرخت در الصيدنه چنين است: از درخت هذا هو اسمه بالفارسيه و اما بالعربيه فالسيسبانه (الصيدنه، ب 17). آزاذ درخت معناه بالفارسيه حر الشجر (ابن بيطار). آزاد- درخت به فارسى اسم درختى است عظيم، ثمرش شبيه به زعرور و با خوشه و تخمش مثل تخم زعرور. در آخر بهار مىرسد و مدتها در درخت مىماند و برگش سبز املس مايل به سياهى و شبيه به برگ ترنج و خزان نمىكند و در تنكابن جلىدار نامند و در طبرستان طاخك نامند و نوعى را ثمر شبيه به فندق و اين نوع از سمومات است به عربى سبستان و به هندى بكاين نامند و گلش سرخ شبيه به خيرى و در غايت خوشبوئى (تحفه، 20).
فرهنگ داروها و واژه نامه هاى دشوار / متن / 7 / آزادرخت(txard z) ..... ص : 7
در تحفه اصطلاح مردم تنكابن «جلىدار» و در مخزن اصطلاح همان مردم «جلى- داروان» ضبط شده است. اصطلاح مردم تنكابن را تحفه «جلىدارو» و مخزن «جبلىداروان» (و نيز «زوباترس») ضبط كردهاند. مخزن اصطلاح مردم جرجان را «زهر زمين» نوشته است و هر دو كتاب معادل آزاد درخت را در هندى «بكاين» ضبط كردهاند. چون صاحب مخزن سيسبان را اصطلاح مردم مازندران دانسته است مرحوم بهمنيار مىنويسد: بنابراين شيشبان اگر هم در كتب عربى آمده باشد معرب سيسبان است نه عربى (بهمنيار، 31) لغتنامه گذشته از پارهاى از اصطلاحات پارسى و تازى كه نام بردم مىنويسد: «به پارسى طاغ و سرشك گويند و چون از هسته آن در پارهاى جايها سجه كنند درخت تسبيح نيز خوانند و در عربى آن را قيقبان (ابن دريد) و «شجره حره» و «شجره التسبيح» نامند ... و به گفته بعضى فرهنگنويسان طاخك و شالسنجان نيز مرادف اين كلمه باشند. «استاد معين در تعريف آزاددرخت مىنويسد:
درختى است از تيره سماقيان (فرانسهTerebinthacees كه داراى گلهاى بنفش و معطر مىباشد و ميوه آن داراى پوستهسمى است، سنجد تلخ، زهر زمين، زيتون تلخ». (فرهنگ معين). درختى است زيبا و به ارتفاع 10 تا 15 متر كه منشاء اصلى آن نواحى شرقى هندوستان و ايران تشخيص داده شده است. گلهائى معطر به رنگ آبى مايل به بنفش و مجتمع به- صورت خوشه دارد. ميوهاش شفت، بيضوى، به بزرگى يك نخود، به رنگ تقريبا زرد و محتوى هسته سختى است كه از آن تسبيح مىسازند. اسامى محلى اين درخت در نور به شال پستانه در لاهيجان به- شيطان زيتون و شال زيتون، در رامسر به ديوزيت، در مازندران به شال سنجد و زيتون تلخ، در طهران به سنجد تلخ و در آستارا به زنبيل آغاجى موسوم است (زرگرى، ج 1، ص 329- 330). اسامى فارسى چندى هم كه در كتب مذكور است و مسلما با درختانى ديگر مخلوط و مشتبه گرديده: توغ، تاغ، طاق، طاقك، طغك و طاخك مىباشد (درختان و درختچهها، 222).
فرهنگ داروها و واژه نامه هاى دشوار / متن / 189 / زرين درخت(txared - nirraZ) ..... ص : 188
او را در خراسان گل عاشقان نامند و نبات او از يك شبر زياده و برگش عريض و مزغب و گلش زرد و شاخهاى او بزرگ و دراز و چون نزد او غنا و سرود نمايند گلش مىريزد ... و بعضى گويند اسم آزاد درخت است (تحفه، 134). مؤلف مخزن الادويه همين تعريف صاحب تحفه را ذيل لغت زرين گياه تكرار كرده است بىآنكه يادآور شود كه آن را زرين درخت نيز نامند.
المنصوري في الطب (ترجمه) / 634 / آزادرخت:(thkarad dazA): calilnairep nniL hcaradeza aileM ..... ص : 633
(ذ: آزاد درخت، درختى ستبر، ميوهى آن به مانند زعرور خوشهاى است كه در آخر بهار مىرسد و مدتها بر درخت مىماند و خوردنى نيست. جوشانيدهى پوست آن براى تب آجامى و تبهايى كه در مناطق باتلاقى شكل مىگيرد. سودمند است، خواص بسيار ديگر نيز در مفردات براى برگ و تخم و ميوهى و پوست آن نوشتهاند. در گرگان «زهر زمين»، در تنكابن «جلى» در طبرستان «طاخك» و به پارسى «طاغ» و «سرشك» گويند چون از هسته آن تسبيح مىسازند، درخت تسبيح نيز نام دارد. (دهخدا))
المنصوري في الطب (ترجمه) / 770 / هليلج(julilaH): nalaborym cilubehc alubehc ailanimreT ..... ص : 770
(ذ: به دو گونه ى سياه و زرد است، ميوه سخت و سنگى با پنج خط برجسته يك طرف آن نوك تيز و طرف ديگر گرد دارد. درخت آن را اهليج (هليله) كابلى، شعير هندى و از تيره بادام هندى(Combretaceae) بهگونه خودرو در جنگلهاى هندوستان مىرويد بعلت داشتن ماده تانن فراوان براى رفع اسهال و نيروبخشى شكمبه بكار مىرود (متداولترين داروهاى گياهى)، آزاد درخت، زهرهى زمين (آنندراج))
الصيدنة في الطب (داروشناسى در پزشكى) / 65 / مسائل واژگاننگارى ..... ص : 61
مىدانيم كه در بسيارى از زبانها ممكن است يك نام در جاهاى متفاوت نشانه گياهان كاملا گوناگون باشد. در صيدنه نيز چنين پديدهاى به چشم مىخورد. مثلا در شماره 37 (آزاد درخت) گفته شده است كه «هليلج» در رى به نام آزاددرخت مشهور است. «لفاح» را معمولا به معناى ميوه «هليلج» به كار مىبرند (شماره 950)، اما در شماره 372 اشاره شده است كه يكى از انواع هلو نيز همين نام را دارد. «امغيلان» ممكن است هم به معناى اقاقيا (صمغدار) (شماره 95) و هم «عوسج» (شماره 741) باشد. يا اينكه «سليخة» دارچين سيلان (شماره 552) و روغن «بان» (شماره 134) است.
الصيدنة في الطب (داروشناسى در پزشكى) / 210 / 37. آزاد درخت 1 - زيتون تلخ ..... ص : 210
37. آزاد درخت 1- زيتون تلخ
الصيدنة في الطب (داروشناسى در پزشكى) / 210 / 37. آزاد درخت 1 - زيتون تلخ ..... ص : 210
بشر بن عبد الوهاب مىگويد: به فارسى آزاد درخت است، به سندى نيم 4، به عربى علقم. لكن درباره علقم مشهور است كه اين حنظل است؛ سپس همه آنچه را كه تلخى آشكار دارد با اين [واژه] مشخص كردند و حتى گاهى مواد سمى را به علت كراهت [شان، حنظل] مىنامند.
الصيدنة في الطب (داروشناسى در پزشكى) / 211 / 37. آزاد درخت 1 - زيتون تلخ ..... ص : 210
صهاربخت مىگويد: ميوه آزاد درخت كه شبيه ميوه سدر است، كشنده است.
الصيدنة في الطب (داروشناسى در پزشكى) / 211 / 37. آزاد درخت 1 - زيتون تلخ ..... ص : 210
يوحنا بن ماسويه در كتاب الابدال خود مىگويد: بسا درختان كه ميوه آنها كشنده است اما شاخهها پادزهرند، مانند آزاد درخت و در واقع نيز ميوه اين [درخت] كه شبيه ميوه سدر است، كشنده است اما شاخههايش داروى سم كشندهاند.
ذخيره خوارزمشاهى / ج3 / 496 / باب سوم از گفتار هفتم از كتاب سوم: اندر شناختن منفعت و مضرت اسفرمها ..... ص : 494
آزاد درخت: آزاد درخت (هليله)-/ درختى معروف است، به شهر رى درخت هليله گويند و به طبرستان كنار گويند و بگرگان زهره زمين گويند، گرم است به درجه دوم و خشك به درجه اول، يعنى شكوفه او سده دماغ بگشايد. آب برگ او موى را دراز كند و شپش را بكشد. عصاره برگ او با عسل بخورند. با همه زهرها باز كوشد، ميوه درخت او زبد است زهر است. معده را و همه عضلههاى سينه را بد باشد.
ذخيره خوارزمشاهى / ج9 / 210 / باب هشتم اندر داروهاى زيانكار و گرم: ..... ص : 207
آزاد درخت: برگ او چهار پايان را بكشد و مردم را سخت زيان دارد.
فرخ نامه / متن / 190 / الف ..... ص : 189
آزاد درخت: گرم و خشك است. سدّها از سر بگشايد.
تحفة المؤمنين / ج1 / 451 / زرين درخت: ..... ص : 451
گرم و خشك و جهت عرق النسا و اخراج خون منجمد مثانه و احتباس بول و گزيدن هوامّ، نافع است و بعضى گويند اسم آزاد درخت است.
خلاصة الحكمة / ج3 / 525 / اسامي علمي مفردات ..... ص : 525
آزاد درخت/Moringa oleifera Lam .
مخزن الأدويه: دائرة المعارف خوردنيها و داروهاى پزشكى سنتى ايران (طبع قديم) / 774 / * ماهيت ان ..... ص : 774
اسم عربى درختى عظيم است و در صعيد مصر كثير الوجود شبيه بدرخت چنار و برك آن مائل بدرازى و ثمر آن كوچك و سبز و شبيه برطب و بعد رسيدن شيرين مىكردد و با كراهيت طعم و كفتهاند اين درخت در فارس سمى قاتل بود و چون نقل بمصر نمودند سميت آن زائل و دوا و غذا كرديد و بعضى نوعى از آزاد درخت و بعضي سداب دانستهاند و اصلي ندارد.
قرابادين كبير / ج1 / 569 / آزاد درخت ..... ص : 569
آزاد درخت درختى است عظيم ثمرش شبيه بزعرور زردنك و با خوشه تخمش مثل تخم زعرور يك عدد دو خياره و آرد و در اخر بهار ميرسد و مدتها و تا زمستان در درخت ميماند و بركش سبز و املس با اندك سياهى و شرفهدار اندك طولانى و خزان نمىكند و آن را بهندى بكاين نامند و بلغت تنكابن جبلى دار و بيونانى داروان و نيز روباترس و بلغت جرجانى زهر زمين و اهل مازندران آن را سيسان و بعربى شجرة الجره و ايضا حرّيط به تشديد را كويند و بعضى مردم را ظن آن است كه آن را بهندى نينب كه نيم نيز كويند نامند و اين محض توهم است زيرا كه نينب در غير هند ديده نشده مكر در بعضى بنادر درياى فارس يكدو درختى و و آن را درخت در جميع ممالك ايران و روم بسيار است و شيرازيان آن را توس نامند و كلش سرخ و بنفش كمرنك و بنهايت خوشبو است.
قرابادين كبير / ج1 / 570 / مرهم آزاد درخت نافع از براى كچلى و سعفه و رويانيدن موى سر و قروح آن و دفع قمل ..... ص : 570
مرهم آزاد درخت نافع از براى كچلى و سعفه و رويانيدن موى سر و قروح آن و دفع قمل
فرهنگ فارسى برهان قاطع / 30 / آزاد درخت - ..... ص : 30
درختى است كه آن را در گرگان زهر زمين و در فارس درخت طاق و طغك مىگويند و به عربى علقم و شجره جره خوانند و حنظل بار و ميوه آن درخت است اگر برگ آن را بهايم بخورند بميرند و اگر سر بدان شويند موى سر را دراز كند و بعضى گويند آزاد درخت درخت طاق است و هيزم آن بهترين همه هيزمهاست چنان كه آتش آن مدتى بماند.
فرهنگ مجمع الفرس / ج2 / 768 / سرشگ ..... ص : 768
- [بكسر سين و فتح راء] چند معنى دارد: اول آب چشم باشد؛ دوم قطره باران؛ سوم درختى است كه گلهاى سفيد دارد و بسرخى زند و آن را آزاد درخت نيز گويند.