ابهل( سرو کوهی)

الأبنية عن حقائق الأدوية (روضة الأنس و منفعة النفس) / متن / 26 / ابهل ..... ص : 26
ابهل سروكوهى‏ است، و با سرو او را خود ياد كنيم اندر باب سين.
هميشه لاغر و سلامت باشيد / 143 / روغن‏هاى فرار يا اسانس‏ها ..... ص : 143
بعضى از گياهان اسانس‏دار مثل سروكوهى‏- انجدان رومى ترشح ادرار را تحريك نموده كه از اين خاصيت جهت جلوگيرى از تجمع آب در بدن استفاده مى‏شود.
اسرار گياهان دارويى / 724 / شوكران كبير
تمام اعضاى اين گياه سمىّ است. اين گياه در اراضى سنگلاخ و متروكه و مرطوب مى‏رويد و گلهاى آن در ماه تير و مرداد سال دوم ظاهر مى‏شود. اين گياه در اروپا و آسيا و در ايران در مناطق شمال و جنوب و در ساير مناطق مانند فارس و خراسان مى‏رويد، در شمال ايران در دامنه‏هاى سنگى پوشيده از درختان سروكوهى‏ تا ارتفاعات 2000 متر و بالاتر ديده شده است.
فرهنگ نفيسى / ج‏5 / 3782 / نوش ..... ص : 3781
و شيرينى. و شيرين و لذيذ و مطبوع و خوش آيند و موافق. و سروكوهى‏. و انعام و بخشش.
تحفة المؤمنين / ج‏1 / 74 / ابهل: ..... ص : 74
به فتح اوّل و سكون ثانى و ضم ثالث.- به كسر اوّل و ثالث نيز آمده است- و آن، قسمى از سرو كوهى است و مراد از او بار اوست- شبيه به نبق- تازه او، سرخ و رسيده‏اش سياه و با اندك شيرينى و قبض و حدّت و عطريت و بزرگتر از بار عرعر كه قسم اشهر سرو كوهى باشد و برگش شبيه به برگ درخت گز.
تحفة المؤمنين / ج‏1 / 82 / اثل: ..... ص : 82
مؤلف «اختيارات بديعى» و جامع انطاكى و مغنى و جامع الادوية منهاج و كامل الادوية و صيدنه و قانون، اقسام سرو كوهى و درخت گز را مشتبه ذكر كرده‏اند. و از جامع «ابن بيطار»، و جامع «بغدادى»، ظاهر مى‏شود، كه ابهل و عرعر، اقسام سرو كوهى است و طرفا و اثل اقسام گز است و جوز الابهل، غير ثمرة العرعر و عذبه، غير ثمرة الطرفا است.
تحفة المؤمنين / ج‏1 / 88 / ادفوس: ..... ص : 88
به يونانى، عرعر است.
مخزن الأدويه: دائرة المعارف خوردنيها و داروهاى پزشكى سنتى ايران (طبع قديم) / 99 / * ابهل * ..... ص : 99
بفتح همزه و سكون باى موحده و ضم‏ها و سكون لام و بكسر اول و ثالث نيز آمده قسمي از سرو كوهي است كه آن را عرعار و عرعر و بيوناني براثى و ارقوس و بسرياني بروثا و برومي برون و يروثون و بفارسي اورس و ايرس و برس غنچه و بتركي ارروج و بهندى اوهير و هوهير نامند و كويند ابهل هندى را بهندى ديودار كويند و نزد اطلاق مراد ثمر آنست كه مستعمل اطبا است و آن را حب العرعر و ثمرة العرعر و بفارسي تخم وهل كويند
مخزن الأدويه: دائرة المعارف خوردنيها و داروهاى پزشكى سنتى ايران (طبع قديم) / 600 / * ماهيت ان ..... ص : 600
دو نوع است يكى بزرك و از سرو كوتاه‏تر و كوچكتر و ثمر آن بقدر فندقي و با اندك شيريني و دوم از ان كوچكتر و ثمر آن بقدر باقلا و مستدير و كفته اند ثمر عرعر غير ثمر ابهل است و بعضى ابهل دانسته و بعضى كفته شربين از ان بهم مى‏رسد
دائرة المعارف بزرگ طب اسلامى / ج‏1 / 115 / تعريف: ..... ص : 115
ابهل نوعى از سرو كوهى مى‏باشد. بعضى آن را عرعر دانسته‏اند. مورد استفاده طبى ابهل ميوه‏اش است. نيز از برگ، روغن و ساير اجزاى آن استفاده مى‏گردد. مزاج ابهل گرم و خشك است، غذا را هضم مى‏كند، ماليدنش با سركه نافع كچلى است. خوراك ميوه‏اش نافع فلج، سستى اعصاب، صرع، نفخ، صداهاى در شكم، تنگى نفس، بواسير، استسقاء، غم و اندوه، خون بسته شده حيض، ضعف معده و اسهال است. ميوه و روغن ابهل داراى رزين، ساكارز، گلوكز، پنين، ديپانتن، تارپين و كمى تانن مى‏باشد. مقدار خوراك از 3 تا 5 گرم است. مضر اطفال، گرم مزاجها و حامله‏ها است و مصلح آن گل ارمنى، وج، خولنجان، مشك و زرشك است. محل رويش آن شمال ايران است.
دائرة المعارف بزرگ طب اسلامى / ج‏1 / 116 / تعريف: ..... ص : 115
ابتدا ميوه‏اش سرخ است و بعد از رسيدن سياه مى‏شود. عرعر نوعى ابهل است. عرعر داراى ميوه‏اى به اندازه فندق و به قولى به اندازه باقلا، دايره‏اى شكل و بويى خوب و مزه‏اى تلخ است. عرعر لفظ فارسى است.
دائرة المعارف بزرگ طب اسلامى / ج‏1 / 116 / تعريف: ..... ص : 115
نويسنده كتاب برهان گويد: درخت ابهل (عرعر) دشمن درخت خرما است و هر دو نمى‏توانند يك جا رشد كنند. ابو حنيفه از كشاورزان ابهل نقل كرده كه مى‏گويند: ابهل مثل عرعر است و كلمه عرعر در عربى براى‏tunipon وsoueul گفته‏اند. اين شخص درخت ابهل را در شهر خود ديده بود و در قزوين همان درخت را مشاهده كرد كه در ديلم (همجوار قزوين) از آن براى سوزاندن استفاده مى‏كردند.j .commonis از سرزمين يونان است و آثار آن در تذكرات اطباى قديم ديده مى‏شود.
دائرة المعارف بزرگ طب اسلامى / ج‏1 / 116 / تعريف: ..... ص : 115
اقسام زيادى از آن در هيماليا يافت مى‏شود كه هندوها آن را در طب استعمال نمى‏كنند و ميوه آن در بازار بمبئى توسط مسلمين به فروش مى‏رسد و از غرب وارد مى‏شود. در طب جديد ابهل (جونپير) فقط به عنوان مدر استعمال مى‏شود. ديسقوريدوس در كتاب اول آورده است كه عرعر داراى دو نوع كوچك و بزرگ است.
دائرة المعارف بزرگ طب اسلامى / ج‏1 / 117 / اسم: ..... ص : 117
و به عربى عرعر مى‏نامند.
دائرة المعارف بزرگ طب اسلامى / ج‏1 / 120 / خواص: ..... ص : 120
عرعر محلل، مقوى معده، پاك كننده، باد شكن و مدر بول و حيض است. در مرض استسقاء مدر بول و در حالت سلامت باعث كاهش ادرار بول مى‏شود. به علت باد شكن بودن، نافع صدا در شكم است. به علت جالى بودن، لكه‏هاى تيره پوست را از بين مى‏برد
دائرة المعارف بزرگ طب اسلامى / ج‏1 / 121 / خواص: ..... ص : 120
شريف گويد: هر كس 3 عدد دانه عرعر را در عمامه يا كلاه بگذارد و نزد انسانهاى باوقار و محترم برود از او اطاعت مى‏كنند. مداومت در خوردن آن براى مرض صرع مفيد است. گذاشتن ميوه ابهل در دهان باعث خوشبويى آن مى‏شود، ماليدن ساييده آن با سركه نافع كچلى انگلى است و مو را مى‏روياند، ضماد برگ ساييده آن با عسل نافع چركهاى زائد بدن، خوره و زخمهاى كهنه است. ضماد آن با ساييده انجير خشك باعث رفع خشكى دست و پا مى‏باشد. ضماد برگ ابهل بر سر، جهت سرسام حار و آشاميدن ميوه‏اش نافع فلج و سستى اعصاب است. چون به خوردن آن مداومت كنند براى از بين بردن صرع خيلى مفيد است. خوردن كوبيده خشك آن به مقدار سه درم پاك كننده معده، خارج كننده باد و از بين برنده صداهاى شكم است. معجون ابهل نافع افراد مفلوج و رطوبى مزاج است. جوشاندن لباس در آب ابهل دور كننده حشرات موذى، شپش و غيره مى‏باشد.
دائرة المعارف بزرگ طب اسلامى / ج‏3 / 561 / در اينجا نامهاى زيادى از گياهان در حرف سين هست كه بايد روى آنها تحقيق شود ..... ص : 552
سروبياى‏ جيلا عرعر است‏ سرو تركستانى‏ زرنب است‏ سروتروكنى‏ اسم سجى كهار است‏ سروتو بهدر اسم نيب است‏ سرو چهدا اسم نوعى از كنول است‏ سرو سپادهك‏ اسم نمى است‏ سروس‏ اسم پنير است‏ سرو كوهى‏ اسم عرعر است‏ سرو كرنرهى‏ اسم پيپلامول است‏ سرو كورار فراسيون است‏ سروماريچ‏ اسم كموى سياه است‏ سرون‏ شاخ حيوان است‏ سرهنچى‏ نبات هنديست جهت شكستگى استخوان‏ سريش‏ اسم فارسى اشراس است سريشم‏ سريشم‏ ماهى‏ سريرت‏ اسم قلب است‏ سرى ثار نوع ماده درخت تاريست‏ سريت‏ فراسيون است‏ سريان‏ گويند نوعى زنابير زرد و سياه است‏ سريس‏ اسم كاسنى است‏
دائرة المعارف بزرگ طب اسلامى / ج‏4 / 103 / مشخصات: ..... ص : 103
به فارسى «درخت عرعر» گويند و در كُتب طبّ سنّتى و به عربى با نامهاى «شجرة السماء» و «شجرة الله» آمده است. در برخى مناطق ايران آن را «سماق چينى» مى‏نامند.
دائرة المعارف بزرگ طب اسلامى / ج‏4 / 103 / مشخصات: ..... ص : 103
درختى است نسبتا بزرگ، برگهاى آن مركّب زوج، بزرگ، به رنگ سبز تيره و گاهى به رنگ جگرى درمى‏آيد. گلهاى عرعر داراى بوى نامطبوعى است و به محض تماس با دست اين بو را از خود بيرون مى‏دهد، ميوه آن بالدار و قرمز رنگ است.
دائرة المعارف بزرگ طب اسلامى / ج‏4 / 103 / تركيبات شيميايى: ..... ص : 103
در اعضاى هوايى درخت شجرة السماء (عرعر) ماده تلخى وجود دارد به نام الانتين.
دائرة المعارف بزرگ طب اسلامى / ج‏4 / 103 / تركيبات شيميايى: ..... ص : 103
در برگهاى درخت عرعر يك اسانس روغنى فرّار مشخص شده و در پوست درخت عرعر ماده عامل تلخ الانتين و ساپونين وجود دارد. در چوب عرعر مواد رزينى، تانن و ماده ساپونين، كاسين، كوئرستين و در آخر وانيلين وجود دارد.
دائرة المعارف بزرگ طب اسلامى / ج‏4 / 104 / مشخصات: ..... ص : 104
در كُتب طبّ سنّتى انواع آن را با نامهاى «عرعر» و «شجرة الابهل» و در كُتب فارسى قديم انواع آن را با نام فارسى «كوكلان»، «ناژون»، «سرو كوهى»، «وُرْسْ» و ... آمده است.
دائرة المعارف بزرگ طب اسلامى / ج‏4 / 129 / مشخصات: ..... ص : 129
در كتب سنتى معمولًا دو نوع سرو مطرح است، نوع اول سرو جبلى كه آن را عرعر گويند و نوع دوم سرو بستانى است كه به فارسى سرو گفته مى‏شود و به‏طور كلى آن را شجرة الحياة مى‏نامند. سرو درختى است يك پايه به بلنده 20- 15 متر، شاخه‏هاى آن كوتاه، پوشيده از برگهاى بسيار كوچك مثلث شكل، شاتونهاى نر و ماده آن در انتهاى‏شاخه‏ها قرار دارد. شاتون ماده، ميوه كوچك آن را كه كروى بوده و داراى تحدبهاى از هم جدا مى‏باشد و به ثمر مى‏رساند.
دائرة المعارف بزرگ طب اسلامى / ج‏4 / 346 / عرعر ..... ص : 346
درخت عرعر، درختى است زيبا و تنومند كه در هر شرايطى، حتى در مناطق آب و هواى معتدل و سرد نيز تكثر و پراكندگى حاصل مى‏نمايد. ازدياد آن در حالت طبيعى از طريق جوانه‏هايى واقع در اعضاى زمين ناحيه سطحى خاك صورت مى‏گيرد.
دائرة المعارف بزرگ طب اسلامى / ج‏4 / 347 / عرعر ..... ص : 346
نموّ ساير درختان آن ناحيه، مخصوصا در باغها فراهم مى‏شود. درخت عرعر، برگهايى بزرگ به درازاى 60 تا 70 سانتى‏متر، مركب از 15 تا 20 زوج برگچه با يك برگچه انتهايى دارد. ميوه‏اش خشك و ناشكوفا مى‏باشد. قسمت مورد استفاده آن، پوست ساقه و مخصوصا پوست ريشه آن است. پوست اين درخت داراى اثر دفع كرم كدو و ضد اسهال است. در كشور چين خيسانده پوست تازه آن به‏عنوان رفع اسهال مصرف جارى دارد.
فرهنگ داروها و واژه نامه هاى دشوار / متن / 266 / عرعر(ra? rA) ..... ص : 266
(لا)Juniperus communis (فر)Genevier commun عرعر را حبش كرمى كنذ و ادرار البول ارذ.
فرهنگ داروها و واژه نامه هاى دشوار / متن / 266 / عرعر(ra? rA) ..... ص : 266
به تازى درخت سرو را گويند (داود انطاكى، دهخدا) در قديم سرو كوهى يعنى پيرو باشد و آن را در لاتينى ژونى پروس‏Juni perus و در فرانسوى ژنوريه‏Jenevrier گويند و عرعر كه در شعر شاعران آمده است اين درخت است نه بمعنى درخت عرعر امروزى (دهخدا).
فرهنگ داروها و واژه نامه هاى دشوار / متن / 266 / عرعر(ra? rA) ..... ص : 266
معمولا در دهات ايران و نقاط جنگلى شمال در تداوى عامه آنچه را كه به نام عرعر مى‏نامند اقسام مختلفه سرو كوهى و پيرو مى‏باشد (فرهنگ معين). نيز ر ك: «ابهل» و «سرو»
مخزن الأدويه: دائرة المعارف خوردنيها و داروهاى پزشكى سنتى ايران (طبع قديم) / 99 / * ابهل * ..... ص : 99
بفتح همزه و سكون باى موحده و ضم‏ها و سكون لام و بكسر اول و ثالث نيز آمده قسمي از سرو كوهي است كه آن را عرعار و عرعر و بيوناني براثى و ارقوس و بسرياني بروثا و برومي برون و يروثون و بفارسي اورس و ايرس و برس غنچه و بتركي ارروج و بهندى اوهير و هوهير نامند و كويند ابهل‏ هندى را بهندى ديودار كويند و نزد اطلاق مراد ثمر آنست كه مستعمل اطبا است و آن را حب العرعر و ثمرة العرعر و بفارسي تخم وهل كويند
مخزن الأدويه: دائرة المعارف خوردنيها و داروهاى پزشكى سنتى ايران (طبع قديم) / 99 / * ماهيت ان ..... ص : 99
بدانكه آن دو صنف است يكى صغير الورق مانند برك كز و ديكر كبير الورق شبيه ببرك سرو و رائحه اين صنف زياده و درختش بلندتر و باريكتر و صنف صغير آن درختش عريضتر و كوتاه‏تر و ثمر اين صنف صغير ابهل‏ است و بزركتر از بار عرعر كه قسم اشهر و سرو كوهى است و شبيه بنبق و تازه آن سرخرنك و رسيده آن سياه با اندك شيريني و قبض و حدت و عطريت بهترين آن آنست كه سياه رنك فربه سنكين باشد و بهترين برك آن سبزرنك و شيخ الرئيس نوشته كه آن دو صنف مى‏باشد كبير و صغير و از بلاد روم مى‏آورند شبيه است بز عرور مكر آنكه بسيار سياه است و رائحه آن تند و طيب و برك يك صنف آن مانند سرو و بسيار خاردار و درخت آن عريض مى‏شود و بسيار بلند نمى‏باشد و برك صنف دوم آن مانند طرفا و طعم آن مانند سرو است.
مخزن الأدويه: دائرة المعارف خوردنيها و داروهاى پزشكى سنتى ايران (طبع قديم) / 116 / * ماهيت آن ..... ص : 116
نباتى است برى و بستاني و هر سال مى‏رويد برى آن غير مستعمل و بستاني آن بركهاى آن شبيه ببرك ابهل‏ و ساق آن مربع بقدر نصف ذراع و غلاف ثمر آن شبيه بغلاف لوبيا مائل بطرف اسفل و تخم آن سياه و دراز و تخم برى آن مستدير و اغبر و كويند ارمنين درخت قلقلان است و ابن بيطار نوشته كه غير آن است چنانچه مشهور است در زمان ما صفت آن غير صفت قاقلان است و در حرف القاف خواهد آمد
مخزن الأدويه: دائرة المعارف خوردنيها و داروهاى پزشكى سنتى ايران (طبع قديم) / 410 / * افعال و خواص آن ..... ص : 409
و استرخاى آن و بواسير و اسهال و دفع سموم و تفتيح سدد و تحليل رياح و لعوق آن با عسل جهت دفع سيلان رطوبات دهان و كرم معده و آشاميدن دو درم سفوف چرب كرده آن بروغن زيتون جهت بواسير و جلوس در طبيخ آن جهت علل مقعده و رحم و بروز آن هر دو كه باز بجاى خود برود مضر مثانه مصلح آن انيسون مسدد و مدر و محرك بواسير و مورث دوار و مصلح آن خميره بنفشه و يا هليله و يا قند بدل آن در تحليل صلابات چهار دانك وزن آن بادام و دو ثلث آن ابهل‏ مكر در آبستنى كه ابهل‏ مناسب نيست مقدار شربت آن تا دو درم و زياده بران كشنده و اصلاح آن بقئ و اسهال و شير تازه دوشيده و چيزهاى چرب است*
مخزن الأدويه: دائرة المعارف خوردنيها و داروهاى پزشكى سنتى ايران (طبع قديم) / 415 / * ماهيت آن ..... ص : 415
كياهى است هندى ساق آن بقدر ذرعى و خشبى را سافل شاخها خاردار و برك آن ريزه و بسيار سبز و شبيه ببرك بهار كه نوعى از بابونه است و ثمر آن بى‏كل شبيه بثمر كياه پنبه و با اندك تلخي و حدت شبيه بحدت ابهل‏ و چون داخل اطعمه كنند خوش‏طعم مى‏كرداند و برك تازه آن طيب الرائحه چون بخايند و آن ربيعي است‏
مخزن الأدويه: دائرة المعارف خوردنيها و داروهاى پزشكى سنتى ايران (طبع قديم) / 580 / * افعال و خواص آن ..... ص : 579
جهت درد دندان و نكاهداشتن آن در دهان جهت قلاع سفيد آن و ضماد آن خشك كننده دانه بواسير مقدار شربت آن تا يك مثقال بدل آن چهار دانك وزن آن كمون و نيم وزن آن ابهل‏ و كويند بدل آن بوزن آن سنبل و نيم وزن ساذج و كويند ابهل‏ و مقل مساوى آن مضر رئه مصلح آن عسل است*
مخزن الأدويه: دائرة المعارف خوردنيها و داروهاى پزشكى سنتى ايران (طبع قديم) / 600 / * ماهيت ان ..... ص : 600
دو نوع است يكى بزرك و از سرو كوتاه‏تر و كوچكتر و ثمر آن بقدر فندقي و با اندك شيريني و دوم از ان كوچكتر و ثمر آن بقدر باقلا و مستدير و كفته اند ثمر عرعر غير ثمر ابهل‏ است و بعضى ابهل‏ دانسته و بعضى كفته شربين از ان بهم مى‏رسد
مخزن الأدويه: دائرة المعارف خوردنيها و داروهاى پزشكى سنتى ايران (طبع قديم) / 708 / * افعال و خواص ان ..... ص : 708
بغايت مقوى باه و منعظ و مسمن بدن هر نوع كه استعمال نمايند خصوصا با كنجد و نبات و با فانيذ و يا عسل سرشته و مصلح حال كرده و مثانه و زائل كننده احتراق اخلاط مقدار شربت بريان كرده آن از قبيل تنقل تا يك اوقيه و از كوبيده آن تا نيم اوقيه المضار اكثار آن مصدع و مضر معده و مورث هيضه مصلح آن بريان نمودن و با سكنجبين و يا با قند و عسل خوردن بدل آن بوزن آن تودرى سفيد و يا حب الصنوبر و يا مغاث و نيم وزن آن ابهل‏ و چهار دانك آن مغز تخم خيارزه است‏
مخزن الأدويه: دائرة المعارف خوردنيها و داروهاى پزشكى سنتى ايران (طبع قديم) / 904 / آغورس ..... ص : 904
بفارسى اسم ابهل‏ است‏
مخزن الأدويه: دائرة المعارف خوردنيها و داروهاى پزشكى سنتى ايران (طبع قديم) / 906 / ارقولس ..... ص : 906
بيونانى ابهل‏ است‏
مخزن الأدويه: دائرة المعارف خوردنيها و داروهاى پزشكى سنتى ايران (طبع قديم) / 911 / بار ..... ص : 911
سرو كوهى بفارسي ابهل‏ را كويند
مخزن الأدويه: دائرة المعارف خوردنيها و داروهاى پزشكى سنتى ايران (طبع قديم) / 912 / براثي ..... ص : 912
بيوناني برسا بسرياني و برسامون و بروسون برومى ابهل‏ است‏
مخزن الأدويه: دائرة المعارف خوردنيها و داروهاى پزشكى سنتى ايران (طبع قديم) / 954 / صفية ..... ص : 954
درخت ابهل‏ است كه عرعر باشد
مخزن الأدويه: دائرة المعارف خوردنيها و داروهاى پزشكى سنتى ايران (طبع قديم) / 1031 / هوبيره ..... ص : 1031
اسم هندى ابهل‏ است‏
معارف گياهى / ج‏4 / 364 / ديودار ..... ص : 364
به فارسى «ديودار» و در كتب طب سنتى با نامهاى «ديودار» و «صنوبر هندى» و «ابهل‏ هندى» و يا به عربى آن «شجرة الجن» آمده است. به اردو نيز «ديودار» گفته مى‏شود. به فرانسوى‏Cedre de Himalaya وCedre deodar des Indes و به انگليسى‏Himalayan cedar وDeodar cedar گفته مى‏شود. درختى است از خانواده‏Pinaceae نام علمى آن‏Cedrus deodara (Roxb .) Loub . و مترادفهاى آن‏Cedrus Libani var deodara Loud . وAbies deodara Lindl . وPinus deodara Roxb . مى‏باشد.
معارف گياهى / ج‏5 / 183 / پيرو ..... ص : 183
از انواع سرو كوهى است. در ايران با نامهاى محلى مختلفى شناخته مى‏شود از جمله در گرگان «پيرو»، در درفك و شيركوه گيلان «اربس- اربز»، در ديلمان «ابرسك»، در نور و كجور «ريس»، در رودسر «ارس» در سوادكوه «لمبير»، در ارسباران «چتنه»، در قطور آذربايجان «چچم» و در آذربايجان «آردوش، سلوآغاجى» مى‏نامند. در كتب طب سنتى با نامهاى «عرعر» و «سرو جبلى» و «شيزى» آمده است. به هندى نيز «عرعر» و در مناطقى از هند «ابهل‏» نامند. به فرانسوى‏Cenevrier و ميوه آن راGenievre وBaie de genievre و به انگليسى درختچه راGommon juniper وJuniper bush گويند. گياهى است‏
معارف گياهى / ج‏5 / 194 / سرو كوهى(ابهل) ..... ص : 194
سرو كوهى (ابهل‏)
معارف گياهى / ج‏5 / 194 / سرو كوهى(ابهل) ..... ص : 194
در شمال ايران با نامهاى محلى «سرو كوهى» و «ماى مرز» در راميان- «ريس» در نور- «لمبير» در سوادكوه شناخته مى‏شود. در كتب طب سنتى با اسامى «ابهل‏» و «صافينا» نامبرده شده است. به فرانسوى‏Sabine وGenevrier sabine وSabinier وSavinier و به انگليسى‏Savin وSavine گفته مى‏شود. گياهى است از رده‏Coniferae تيره‏Cupressaceae نام علمى آن‏Juniperus sabina L . و مترادف آن‏Sabina officinalis Garcke وJuniperus lycia Pall . مى‏باشد. ثمر درختچه را نيز «ابهل‏» يا «تخم وهل» مى‏نامند.
معارف گياهى / ج‏5 / 194 / مشخصات ..... ص : 194
ابهل‏ درختچه‏اى است كوچك كوتاه كه معمولا روى دامنه‏هاى كوهستان به شكل پشته مى‏خزد. برگهاى آن معطّر به رنگ سبز غبارى و برگهاى اوليه سوزنى تيز و برگهاى ساقه‏ها فلسى است كه اطراف ساقه‏ها را در آغوش گرفته است. ميوه آن كوچك، كمى بزرگتر از نخود، كروى به رنگ آبى تيره غبارآلود با 6- 4 فلس مى‏باشد.
معارف گياهى / ج‏5 / 195 / تركيبات شيميايى ..... ص : 195
از نظر تركيبات شيميايى در برگها و سرشاخه‏هاى گياه در حدود 3- 2 درصد اسانس به نام اسانس سابين وجود دارد. به علاوه داراى تانن، رزين و كمى قند مى‏باشد. در اسانس برگهاى گياه قسمت عمده يعنى در حدود نصف آن الكلى به نام سابينول مى‏باشد. به علاوه داراى ژرانيول، سيترونلّول، سابينن و ... مى‏باشد. ماده سابينن در شكل راست آن در اسانس ابهل‏ و همچنين در اسانس پونه كوهى وجود دارد.
معارف گياهى / ج‏5 / 195 / خواص - كاربرد ..... ص : 195
برگ و ساقه‏هاى برگ‏دار باريك اين گياه داراى بويى تند شبيه بوى تربانتين و طعم آن تند و بسيار تلخ است كه مربوط به اسانس عامل آن مى‏باشد. ابهل‏ مانند سداب به‏طور كلى بسيار قاعده‏آور است و اثر ابهل‏ خيلى بيشتر مى‏باشد تا حدى كه گاهى موجب التهاب خارش‏آور شديدى در رحم شده و ممكن است موجب خونريزى شديد رحم شود و براى سقط جنين به كار مى‏رود كه خيلى مؤثر است. از نظر سقط جنين معمولا گرد آن را در حد خوراك روزانه 5/ 1- 1 گرم در 24 ساعت تجويز مى‏كنند. در مورد استعمال داخلى و خوردن آن بايد خيلى بااحتياط عمل كرد و زير نظر پزشك باشد. در استعمال خارجى نيز براى بيمارى‏هاى جلدى نظير زگيلها مفيد است.
معارف گياهى / ج‏5 / 195 / خواص - كاربرد ..... ص : 195
ابهل‏ از نظر طبيعت طبق رأى حكماى طب سنتى گرم و خشك است
معارف گياهى / ج‏5 / 197 / ارس ..... ص : 197
در ايران با نامهاى محلى مختلفى شناخته مى‏شود و از جمله در درّه كرج «اورس- هورس»، در خراسان «ارس»، در منجيل «اربس»، در خلخال «اردوج»، در آمل و درّه هراز «ورس»، در قوشخانه «ارچه»، در بختيارى «ابول» و در كتب طب سنتى با نامهاى «ارچا»- «قره‏ارشا»- و نوعى ابهل‏ نام مى‏برند. به فرانسوى‏Genevrier en arbre و به انگليسى‏Persian juniper گفته مى‏شود. درختى است ازتيره‏Cupressaceae نام علمى آن‏Juniperus polycarpos C .Kech و از مترادفهاى آن‏J .macropoda Boiss . وSabina polycarpos Ant . مى‏باشند. در مدارك گياه‏شناسى هند نام‏J .macropoda را نام اصلى گياه ذكر مى‏كنند.
معارف گياهى ؛ ج‏5 ؛ ص198
مشخصات‏
ارس درختى است دوپايه بلندى آن متوسط تا 7 متر، مخروطى، سبزرنگ، پوست تنه آن خاكسترى متمايل به سرخ. برگهاى آن فلسى تخم‏مرغى يا مثلثى كه در 4 رديف روى شاخه خوابيده، پشت آنها غدّه تخم‏مرغى‏شكل ديده مى‏شود. ميوه آن كروى نيلى مايل به سياه پوشيده از غبار سفيد است. ميوه‏هاى نارس آن غبار بنفش دارد. مانند اردوج 4 فلس دارد و در داخل آن 5- 4 دانه قرار گرفته است.
اين درخت در قفقاز، آذربايجان شوروى، گرجستان، آسياى صغير تا ايران انتشار دارد. در ايران در مشهد، نيشابور، بجنورد، كتل يك چنار، شاهواركوه، خوش‏ييلاق و در مينودشت، راميان، كتول تا زيارت و در دامنه‏هاى جنوبى البرز و درّه‏هاى هراز و در كرج و هرزويل و الموت تا ارسباران و در ارتفاعات زاگروس در سيلاخور كردستان، اشتران‏كوه، بختيارى، راه‏بر كرمان، در فارس در خانه‏زنيان، دشت ارژن، اصطهبانات، دنا، سى‏سخت و در بندر عباس انتشار دارد.
از نظر تركيبات شيميايى داراى اسانس است و خواص آن شبيه سرو كوهى عرعر است.
دائرة المعارف بزرگ طب اسلامى / ج‏1 / 115 / تعريف: ..... ص : 115
امام صادق عليه السلام در روايتى ابهل‏ را همراه با ديگر ادويه نافع بواسير فرموده‏اند.
دائرة المعارف بزرگ طب اسلامى / ج‏1 / 115 / تعريف: ..... ص : 115
ابهل‏ نوعى از سرو كوهى مى‏باشد. بعضى آن را عرعر دانسته‏اند. مورد استفاده طبى ابهل‏ ميوه‏اش است. نيز از برگ، روغن و ساير اجزاى آن استفاده مى‏گردد. مزاج ابهل‏ گرم و خشك است، غذا را هضم مى‏كند، ماليدنش با سركه نافع كچلى است. خوراك ميوه‏اش نافع فلج، سستى اعصاب، صرع، نفخ، صداهاى در شكم، تنگى نفس، بواسير، استسقاء، غم و اندوه، خون بسته شده حيض، ضعف معده و اسهال است. ميوه و روغن ابهل‏ داراى رزين، ساكارز، گلوكز، پنين، ديپانتن، تارپين و كمى تانن مى‏باشد. مقدار خوراك از 3 تا 5 گرم است. مضر اطفال، گرم مزاجها و حامله‏ها است و مصلح آن گل ارمنى، وج، خولنجان، مشك و زرشك است. محل رويش آن شمال ايران است.
دائرة المعارف بزرگ طب اسلامى / ج‏1 / 115 / تعريف: ..... ص : 115
ابهل‏ يكى از گونه‏هاى سرو كوهى و جزو تيره ناژويات (فر)coniferes است كه در جنگلهاى شمال ايران مى‏رويد. ارتفاعش يك تا دو متر است، ميوه‏اش به بزرگى يك فندق و آبدار و به رنگ آبى تيره است. در پشت برگهاى اين گياه غده‏هاى ترشحى موجود است كه داراى بويى نامطبوع و طعمى تلخ است. چون در اثر پرورش و انتقالش به مناطق مختلف تغييراتى در شكل برگهايش و حتى دستگاهاى توليد مثل ظاهر مى‏شود، از اين جهت شرح صفات ظاهرى اين درختچه به طور مشابه مختلف ذكر نشده است.
دائرة المعارف بزرگ طب اسلامى / ج‏1 / 115 / تعريف: ..... ص : 115
ابهل‏ درختى كوچك و داراى رشد بسيار كم است به طورى كه حتى با گذشت‏
دائرة المعارف بزرگ طب اسلامى / ج‏1 / 116 / تعريف: ..... ص : 115
درخت ابهل‏ دو نوع است: يكى نوع بزرگ كه برگ آن مثل برگ درخت سرو داراى ساقهاى زياد و خاردار است و از برگ آن براى بخور استفاده مى‏شود. نوع دوم كوچك است، برگ و ميوه آن مثل نبق بيابانى و داراى چند عدد تخم كوچك در يك غلاف است.
دائرة المعارف بزرگ طب اسلامى / ج‏1 / 116 / تعريف: ..... ص : 115
ابتدا ميوه‏اش سرخ است و بعد از رسيدن سياه مى‏شود. عرعر نوعى ابهل‏ است. عرعر داراى ميوه‏اى به اندازه فندق و به قولى به اندازه باقلا، دايره‏اى شكل و بويى خوب و مزه‏اى تلخ است. عرعر لفظ فارسى است.
دائرة المعارف بزرگ طب اسلامى / ج‏1 / 116 / تعريف: ..... ص : 115
نويسنده كتاب برهان گويد: درخت ابهل‏ (عرعر) دشمن درخت خرما است و هر دو نمى‏توانند يك جا رشد كنند. ابو حنيفه از كشاورزان ابهل‏ نقل كرده كه مى‏گويند: ابهل‏ مثل عرعر است و كلمه عرعر در عربى براى‏tunipon وsoueul گفته‏اند. اين شخص درخت ابهل‏ را در شهر خود ديده بود و در قزوين همان درخت را مشاهده كرد كه در ديلم (همجوار قزوين) از آن براى سوزاندن استفاده مى‏كردند.j .commonis از سرزمين يونان است و آثار آن در تذكرات اطباى قديم ديده مى‏شود.
دائرة المعارف بزرگ طب اسلامى / ج‏1 / 116 / تعريف: ..... ص : 115
ديسقوريدوس گفته: ابهل‏ دو قسم است و تشخيص دادن آن بسيار مشكل مى‏باشد.
دائرة المعارف بزرگ طب اسلامى / ج‏1 / 116 / تعريف: ..... ص : 115
اقسام زيادى از آن در هيماليا يافت مى‏شود كه هندوها آن را در طب استعمال نمى‏كنند و ميوه آن در بازار بمبئى توسط مسلمين به فروش مى‏رسد و از غرب وارد مى‏شود. در طب جديد ابهل‏ (جونپير) فقط به عنوان مدر استعمال مى‏شود. ديسقوريدوس در كتاب اول آورده است كه عرعر داراى دو نوع كوچك و بزرگ است.
دائرة المعارف بزرگ طب اسلامى / ج‏1 / 117 / اسم: ..... ص : 117
ابهل‏ را به لاتين:hunlperus oxycedrus
دائرة المعارف بزرگ طب اسلامى / ج‏1 / 117 / اسم: ..... ص : 117
ابهل‏ را به لاتينى:juniperus communis و به انگليسى:junipe مى‏نامند. ابهل‏ را به فارسى سرو كوهى، به سريانى: سرو بياجيلا و فلورا، به رومى: قرنوس، به يونانى:سر، شمارون، اروس، سرو عارون، قوبارسيوس، قوبارى، سالس، قيوبارسيوس، قوبارى سالس، قيوقارسيس و انوس، به هندى: ابهل‏ كوهى، به لاتين:tuniperus و به انگليسى:مى‏نامند. ميوه ابهل‏ را به يونانى ارقولس مى‏نامند. تخم ابهل‏ را به عربى حب العرعر و به فارسى تخم رهل مى‏گويند. در بعضى لغات ابهل‏ را شجرة اللّه نوشته‏اند.
دائرة المعارف بزرگ طب اسلامى / ج‏1 / 120 / مزاج: ..... ص : 120
جالينوس ابهل‏ را در درجه سوم گرم و خشك گفته است. مزاج آن در درجه دوم گرم و خشك است.
دائرة المعارف بزرگ طب اسلامى / ج‏1 / 120 / خواص: ..... ص : 120
ابهل‏ بسيار لطيف، خشك كننده، قابض، گزنده، محلل، مدر حيض، ساقط كننده جنين، نافع عفونت زخمهاى بد كهنه و ساييده آن با عسل نافع تنگى نفس و بواسير و پخته‏اش نافع استسقاء است.
دائرة المعارف بزرگ طب اسلامى / ج‏1 / 121 / خواص: ..... ص : 120
ميوه درخت هندى ابهل‏ در امراض رحم استعمال شده و ديسقوريدوس آن را مدر گفته است. همچنين براى امراض سينه و سرفه مفيد است. اين گياه موادى دارد كه نافع هضم است و خاكستر پوست آن در امراض پوستى استعمال مى‏شود. ابن سينا تمام خواصش را مطابق ديسقوريدوس گفته و چيزى اضافه نكرده است مگر كمى. ديسقوريدوس آن را مدر، ملطف و گرم كننده مى‏داند.
دائرة المعارف بزرگ طب اسلامى / ج‏1 / 122 / خواص: ..... ص : 120
2- نسخه جهت درمان اگزما و بيماريهاى مزمن جلدى: روغن كاد 50 گرم، زرده تخم مرغ يك عدد، عصاره روان كيلايا 10 گرم، آب به مقدار كافى تا 250 گرم از مخلوط مذكور، امولسيونى به دست مى‏آيد كه به آب حمام جهت درمان اگزما وpsoriasis وارد مى‏نمايند. روغن آن نشاطآور، مقوى و مدر حيض است و براى سقط جنين استعمال مى‏شود. قطران درخت ابهل‏juniper ناميده مى‏شود. از روغن درخت ابهل‏ بنام‏juniperus onycedrus ،fam pinaceae ،Linn در ساختن‏sulpohuris ،Mollis استفاده مى‏شود و در امراض پوستى مفيد است. صمغ ابهل‏ راsandarach Gum junipqr مى‏نامند و از آن در صنعت رنگ كارى (همانند بتونه) و در روغنها و مواد چسبى (همانند پلاسما) استفاده مى‏شود.
دائرة المعارف بزرگ طب اسلامى / ج‏2 / 629 / تعريف: ..... ص : 628
ديودار از جنس درخت ابهل‏ است يعنى درخت سرو.
دائرة المعارف بزرگ طب اسلامى / ج‏4 / 122 / شجرة الجن ..... ص : 121
به فارسى (ديودار) و در كُتب طب سنتى با نامهاى (صنوبر هلندى) و (ابهل‏ هندى) و يا به عربى آن (شجرة الجن) آمده است.
دائرة المعارف بزرگ طب اسلامى / ج‏4 / 241 / مشخصات: ..... ص : 241
در شمال ايران با نامهاى محلّى «سرو كوهى» و «ماى مرز» و در كُتب طبّ سنّتى با اسامى «ابهل‏» و «صافينا» ياد مى‏شود.
دائرة المعارف بزرگ طب اسلامى / ج‏4 / 282 / مشخصات: ..... ص : 282
به فارسى «ديودار» و در كُتب طبّ سنّتى با نامهاى ديودار و صنوبر هندى و ابهل‏ هندى يا به عربى آن شجرة الجن آمده است، به اردو نيز ديودار گفته مى‏شود.
دائرة المعارف بزرگ طب اسلامى / ج‏6 / 251 / بخور مريم براى صرع و غش و اختلال دماغ ..... ص : 248
قطران شامى: از درخت ابهل‏ متولّد شده و در عرب آن را از درخت سرو و درخت زيتون كوهى حاصل كنند. از جمله قطران درخت عرعر نيكوتر بود و گويند قطران از درخت صنوبر حاصل آيد و پارسيان قطران را جان مرده گويند و به اين سبب گويند چون مرده را به قطران درگيرند تباه نشود و بعضى گويند از درخت سدر و درخت ارز و غير آن حاصل آيد. پس قطران صمغ همه درختان است و در اين جا مقصود قطران شامى است.
دائرة المعارف طب سنتى (گياهان دارويى) / ج‏1 / 262 / تاريخچه و كاربرد آن در طب سنتى: ..... ص : 261
شيح ... نوع سومى از شيح نيز هست كه آن را سرينون الارمنى الاصفر 7* مى‏نامند و حكيم دانشمند ديوسكوريد گويد بعضى اين نوع را ساريفون نامند و آن شيح مى‏باشد و آن را افسنطين بحرى مى‏نامند ميوه اين گياه به دست مى‏چسبد و مانند ابهل‏ زردرنگ مى‏باشد و پر از دانه است، خاكستر آن مخلوط با روغن زيتون يا بادام در طاسى سودمند است و روغن آن موى ريش را زود مى‏روياند. در آبسه‏ها و آماسها سودمند است، مانع ابتلاء شخص به خوره و سودا مى‏شود سردرد مى‏آورد ضماد كردن با آب آن در ورم ملتحمه و خاكستر آن در گودى ايجادشده در اثر قرحه چشم موثر است در تنگ نفس سودمند مى‏باشد به معده زيان مى‏رساند كشنده و خارج‏كننده كرم و كرم كدو، قاعده‏آور و مدر مى‏باشد و از افسنتين سودمندتر است روغن آن در تب و لرز مفيد است. افسنطين بحرى در گزيدگى كژدم، رتيل و زهرها سودمند است (تت قانون عب 435).
دائرة المعارف طب سنتى (گياهان دارويى) / ج‏3 / 484 / 2900 - edoC عرعر(عرعر صغير). L sinummoc surepinuJ ..... ص : 483
از جنس‏Juniperus ميوه سه‏گونه‏J .communis L . (عرعر صغير)،J .oxycedrus L . (عرعر كبير) وJ .Sabina L . (ابهل‏) در طب سنتى مورد مصرف درمانى داشته است و چون شكل ظاهرى هر دو گياه اول به يكديگر شباهت دارند و خواص درمانى آنها نيز يكسان است ديوسكوريد آنها را ذيل‏Arkeuthos و پزشكان ديگر ذيل عرعر آورده‏اند و چون ميوه گونه اول (گياه مورد بحث) به اندازه نخود و كوچكتر مى‏باشد به نام صغير (كوچك) و گونه دوم‏J .oxycedrus را كه ميوه آن بزرگتر و به اندازه فندق است عرعر كبير يا عرعر بزرگ ناميده‏اند.
دائرة المعارف طب سنتى (گياهان دارويى) / ج‏3 / 485 / تاريخچه و موارد مصرف آن در طب سنتى: ..... ص : 484
" عرعر به فارسى سرو كوهى و به عربى شجر الابهل و به فرنگى ژنوريه گويند از سرو كوتاهتر و كوچكتر و ثمرش به قدر فندق ... و ابهل‏ قسمتى از سرو كوهى است ... ابهل‏ ثمر صنف صغير عرعر است كه درختش عريض‏تر و كوتاه‏تر از قسم مشهور سرو كوهى است" (سلطان الحكماء: 11*).
دائرة المعارف طب سنتى (گياهان دارويى) / ج‏3 / 490 / تاريخچه و موارد مصرف آن در طب سنتى: ..... ص : 489
ذكر اين نكته ضرورى است كه ميوه عرعر كبير و عرعر صغير را" عرعر" و ميوه ابهل‏ را حب العرعر و ميوه سرو بستانى را جوز السرو مى‏ناميده‏اند.
دائرة المعارف طب سنتى (گياهان دارويى) / ج‏3 / 491 / 2908 - edoC ابهل. L anibaS surepinuJ ..... ص : 491
Code -8092 ابهل‏Juniperus Sabina L .
دائرة المعارف طب سنتى (گياهان دارويى) / ج‏3 / 492 / تاريخچه و موارد مصرف آن در طب سنتى: ..... ص : 492
ابهل‏ ديسقوريدوس گويد ... (مطالب كاملا با آنچه در دياسقوريدوس ذيل" براثو" آمده است مطابقت كامل دارد فقط به جاى اورام حاره، اورام حاد و به جاى جمر، جمره آمده است). جالينوس گويد: در مقايسه با شربين خوش‏بوتر، گرم‏تر، تلخ‏تر و قابض‏تر است و چون خاصيت خشك ‏كنندگى آن و تحليل‏برندگى آن قوى‏تر است نمى‏تواند زخم‏ها را التيام بخشد و مانند شربين براى زخم‏هاى گندناك دير علاج‏پذير و مزمن سودمند است. باعث خونريزى و فساد جنين‏هاى زنده و خروج جنين‏هاى مرده مى‏شود. اگر در تهيه معجون‏ها به جاى دارچين 2 برابر آن از ابهل‏ استفاده نمايند خاصيت تحليل برنده و لطيف‏كننده خواهد داشت. بديغورس (4*) گويد: خاصيت ابهل‏ از بين بردن جنين، خشك كردن زخم‏ها، زياد كردن پيشاب و خون قاعدگى است. مسيح گويد: اگر ابهل‏ را ساييده روى خوره يا جذام بپاشند سودمند است (رازى: 5*).
دائرة المعارف طب سنتى (گياهان دارويى) / ج‏3 / 492 / تاريخچه و موارد مصرف آن در طب سنتى: ..... ص : 492
ابهل‏ سرو كوهى است به پارسى اورس خوانند ماليدن ممزوج آن با عسل پاك‏ كننده زخم‏هاى چركين است. ابهل‏ ادرار، مدفوع و عرق را خوش‏بو مى‏كند و آن گرم و خشك است در درجه‏ى دوم (هروى: 6*).
دائرة المعارف طب سنتى (گياهان دارويى) / ج‏3 / 493 / تاريخچه و موارد مصرف آن در طب سنتى: ..... ص : 492
مسيح گويد كه آن شكم را لينت مى‏دهد و كرم كدو را مى‏كشد و شريف گويد اگر به اندازه يك اوقيه (5/ 37 گرم) آن را با نيم اوقيه روغن و به همان اندازه عسل مخلوط نمايند ليسيدن آن در آسم [و بواسير] سودمند است و مجهول (12*) گويد مخلوط ساييده ابهل‏ با سركه در ريزش مو موثر است (ابن بيطار: 13*). ثمر سرو كوهى است به پارسى تخم و هل گويند (انصارى: 14*).
فرهنگ داروها و واژه نامه هاى دشوار / متن / 12 / ابهل(lohbA, lohbO, lehbE) ..... ص : 12
ابهل‏(Ebhel ,Obhol ,Abhol)
فرهنگ داروها و واژه نامه هاى دشوار / متن / 12 / ابهل(lohbA, lohbO, lehbE) ..... ص : 12
(لا)Juniperus sabina (فر)Genevrier sabine ابهل‏ سرو كوهيست و با سرو او را خوذ ياذ كنيم اندر باب سين.
فرهنگ داروها و واژه نامه هاى دشوار / متن / 12 / ابهل(lohbA, lohbO, lehbE) ..... ص : 12
ابهل‏ هو بالروميه بروتانون و ايضا بروتون و بالسريانيه بروثا و بالفارسيه برس و وورس لان الباء و الواو فيها متقاربان و يتبادلان (الصيدنه، ب 11)). ابهل‏ ثمره سرو كوهى است ... و معجون ابهلى معجونى است مرطوب و مفلوج را نافع است. (اغراض، 611). هو العرعر و هو براثوا و منه نوع اسمه شجرة اللّه والد بيدار ايضا نوع منه (شرح اسماء، م 22).
فرهنگ داروها و واژه نامه هاى دشوار / متن / 13 / ابهل(lohbA, lohbO, lehbE) ..... ص : 12
و به سريانى بروثا و به فارسى برس و ورس زيرا با و واو در اين دو كلمه نزديك به هم و قابل ابدال (متقارب و متبادل)- مى‏باشند» (ترجمه از من است، متن عربى را قبلا نقل كرده‏ام). ورس در الابنيه ذيل ماده سرو به صورت «اورس»avers ضبط شده است: «سرو ... كوهيش را ابهل‏ گويند و به پارسى اورس خوانند»
فرهنگ داروها و واژه نامه هاى دشوار / متن / 168 / ديودار(radviD) ..... ص : 168
ديودار از جنس درخت ابهل‏ است يعنى درخت سرو و صفت او در حرف الف گفته‏ايم و بعضى گفته‏اند ديودار صنوبر هندوى را گويند و او به چوب زرنباد ماند و در طعم او اندك تيزى باشد (ترجمه صيدنه، ب 58). اسم فارسى و به عربى شجر الجن و ابهل‏ هندى و صنوبر هندى نامند. منبت او بلاد هند است و آن درختى است كوچك و مايل به سياهى و شاخ او شبيه بشاخ زرنباد و با اندك تندى و تلخى و شير او تند و محرق و معطش ... و از سموم قتاله و صمغ او مشكور اهل صناعت و گويند نگاه داشتن او باعث اطاعت جن مى‏شود (تحفه، 120). ابهل‏ هو العرعر ... و منه نوع اسمه شجرة اللّه و الدبيدار ايضا نوع منه (شرح اسماء، م 22). بالفارسيه و معناه شجر الجن ... ابن سينا هو من جنس الابهل يقال له الصنوبر الهندى (ابن بيطار، 120).
فرهنگ داروها و واژه نامه هاى دشوار / متن / 203 / سرو(vraS) ..... ص : 203
و كوهيش را ابهل‏ گويند و ببارسى اورس خوانند.
فرهنگ داروها و واژه نامه هاى دشوار / متن / 203 / سرو(vraS) ..... ص : 203
درباره سرو كوهى رجوع شود به ابهل‏.
فرهنگ داروها و واژه نامه هاى دشوار / متن / 233 / شليثا(sila? s) ..... ص : 232
نام داروئى كه در فالج و لقوه استعمال مى‏كنند (فرهنگ نفيسى). نوعى از تركيبات افيونى كه بطرق مختلف ساخته مى‏شود و آن را ابهليه ذهبيه گويند زيرا يكى از اجزاء مهم و عمده‏اش ابهل‏ است (بهمنيار، 275). اخوينى مؤلف هداية المتعلمين در باب صرع گويد: و من به شليثا بسيار علاج كردم و بهتر شدند [يعنى مبتلايان به صرع‏] (هدايه، 251).
فرهنگ داروها و واژه نامه هاى دشوار / متن / 266 / عرعر(ra? rA) ..... ص : 266
سرو كوهى است و او از سرو كوتاه‏تر و كوچكتر و ثمرش بقدر فندقى و با اندك شيرينى و غير ثمر ابهل‏ است (تحفه، 181). حب العرعر ابهل‏ است و آن گرم و خشك در درجه دوم است (منتهى الارب، دهخدا). سرو كوهى، سرو جبلى (برهان- غياث- زمخشرى- نزهة القلوب، دهخدا).
فرهنگ داروها و واژه نامه هاى دشوار / متن / 266 / عرعر(ra? rA) ..... ص : 266
معمولا در دهات ايران و نقاط جنگلى شمال در تداوى عامه آنچه را كه به نام عرعر مى‏نامند اقسام مختلفه سرو كوهى و پيرو مى‏باشد (فرهنگ معين). نيز ر ك: «ابهل‏» و «سرو»

?> soap2day